همه میدانیم که کتاب خواندن از عوامل مهم در رشد و توسعه فردی است؛ به همین دلیل تعدادی از ما تمام تلاشمان را میکنیم تا کتابهای بیشتری بخوانیم. زیاد خواندن خیلی خوب و لازم است، اما کافی نیست. چطور خواندن از چقدر خواندن مهمتر است و به همین دلیل میخواهیم امروز هفت راهکار برای درک بهتر کتابهایی که میخوانیم را با هم مرور کنیم.
منابع زیادی در مورد راههای تقویت تمرکز و روشهای مطالعه کتابهای درسی و غیردرسی وجود دارد. با این حال مطلبی که پیش روی شما است، توصیههای نویسنده کتاب عادتهای اتمی، آقای جیمز کلیر است که به احتمال زیاد اگر کتابشان را هم نخوانده باشید حتما در مورد او شنیدهاید. کلیر در مقدمه توصیههایش میگوید:
«کتاب خواندن فواید زیادی دارد که من یکی از آنها را از همه بیشتر دوست دارم. هر کتابی که میخوانیم روزنهای جدید به گذشته است و کمک میکند گذشته را با نگاه جدید تفسیر کنیم».
تأثیر کتابخوانی بر ذهن و یادگیری
هر کتاب جدیدی که میخوانیم مانند یک نرمافزار جدید است که روی ذهن خود نصب میکنیم. بعد از مطالعه هر کتاب قادریم دادههای قدیمی را با استفاده از برنامهای جدید باز کنیم و این فوقالعاده است؛ به عبارت دیگر، با مطالعه میتوانیم از لحظات گذشته درسهای جدید بگیریم.
به قول پاتریک اوشانسی: «مطالعه گذشته را تغییر میدهد».
راههایی برای درک بهتر کتابهایی که میخوانیم
صد البته تنها به شرطی به این توانایی دست پیدا میکنیم که دریافتمان از گفتههای کتاب را درونی کنیم و آنها را به یاد بیاوریم. دانش تنها زمانی میتواند با دانش پیشینِ دیگر ترکیب شود که ابتدا آن را حفظ کنیم. خلاصه اینکه مهم نیست چقدر کتاب میخوانیم، مهم این است که از هر کتاب بیشترین استفاده را ببریم.
این مطلب را هم باید اضافه کنیم که قطعا تنها دلیل ما برای کتاب خواندن کسب دانش نیست، با وجود این، مطلبی که خواهیم خواند در مورد درک بهتر کتابهایی است که دانش ما را افزایش میدهند. همراه ما باشید تا در ادامه چند راهکار را با شما در میان بگذاریم تا از مطالبی که میخوانید درک بهتری داشته باشید.
1. کنار گذاشتن را یاد بگیرید
زمان زیادی طول نمیکشد تا متوجه شوید یک متن ارزش خواندن دارد یا نه. قلمهای قوی و ایدههای باکیفیت به اندازه کافی برجسته هستند. به همین دلیل طبعیتاً باید کتابهای بیشتری بخوانیم. منظور این نیست که هر کتابی را که شروع کردید خطبهخط تا انتها بخوانید. شما میتوانید به فهرست، تیتر فصل و تیترهای فرعی نگاهی بیندازید و مستقیم سراغ بخشی بروید که فکر میکنید برایتان جذاب است.
همچنین میتوانید صرفاً کتاب را ورق بزنید و یک قسمت از متن که برجسته شده یا یک جدول که به نظر محتوای جالبی دارد را مطالعه کنید. با این روش میتوانید طی تنها ده دقیقه تصمیم بگیرید که آیا این کتاب ارزش خواندن دارد یا نه.
بعد باید مهمترین قدم را بردارید: مطالعه را ادامه دهید یا کتاب را بدون هیچ حساس شرم و گناهی کنار بگذارید.
زندگی کوتاهتر از آن است که خرج کتابهای سطح متوسط یا پایینتر شود. هزینه فرصت بسیار مهم است. عمر ما محدود است و کتابهای شگفتانگیز زیادی وجود دارند که باید مطالعه کرد. پاتریک کولیسون این مسئله را به شکل بهتری بیان کرده است: «زندگی کوتاهتر از آن است که بهترین کتابهایی را که همین الان میشناسید مطالعه نکنید». در نهایت، پیشنهاد ما برای درک بهتر کتابهایی که میخوانید این است:
کتابهای بیشتری را شروع کنید. اکثر آنها را کنار بگذارید. بهترینهایشان را چند بار بخوانید.
2. کتابهایی را برگزینید که میتوانید همین الان شروع کنید
یک از راههای مهم و مؤثر برای درک کتابهایی که میخوانیم این است که انتخاب کتاب را مشروط به مطالعه و به کار بستن بلافاصله آن کتاب کنیم. عمل کردن به مطالبی که خواندهایم یکی از تأثیرگذارترین راههای حفظ آن اطلاعات است. با عمل کردن به دانستههایتان آنها را یاد بگیرید!
راههایی برای درک بهتر کتابهایی که میخوانیم
اگر کتابی را انتخاب کنید که به زودی به اطلاعاتش نیاز پیدا میکنید و فرصت به کار بستنش را دارید، تشویق میشوید تا با دقت بیشتری آن را مطالعه کنید و نکات را به خاطر بسپارید.
این مسئله بهخصوص زمانی که در مرحله مهمی از زندگیتان هستید، پررنگتر میشود. برای مثال اگر مدتی دیگر قرار است در آزمون ورودی دانشگاه شرکت کنید، صددرصد به یک کتاب راهنمای تصمیمگیری و حل مسئله، توجه خیلی دقیقتری خواهید داشت تا زمان دیگر یا مثلاً اگر کسی قرار است یک پروژه مربوط به زیستشناسی را شروع کند، کتاب خاستگاه گونهها را خیلی دقیقتر از کسی میخواند که هر روز کاری مرتبط با زیست دارد.
به طور قطع همه کتابها حاوی اطلاعات کاربردیِ «چگونه فلان کار را انجام دهیم» نیستند و این اصلاً اشکال ندارد. شما میتوانید مطالب بهدردبخور را در بسیاری از کتابها پیدا کنید. تقریباً همیشه کتابی وجود دارد که در برههای از زندگیتان کمک کند تا بهتر زندگی کنید و کارهایتان را پیش ببرید.
3. یادداشت بردارید؛ طوری که بعداً بتوانید هر کدام را پیدا کنید
در کنار مطالعه یادداشت کنید. میتوانید به هر شکل که میخواهید این کار را انجام دهید. لازم نیست کنار هر نکته یک مقاله یادداشت کنید یا یک سیستم پیچیده برای یادداشتهایتان داشته باشید. فقط به نحوی قسمتها و صفحات مهم و جالب را مشخص کنید که بعداً بتوانید پیدایشان کنید.
ما برای درک بهتر کتابهایی که میخوانیم، نسبت به قالب محتوایی، روشهای متفاوتی برای یادداشت داریم: هنگام مطالعه متنهای الکترونیکی قسمتهایی را برجسته میکنیم؛ وقت استفاده از کتابهای صوتی، جملات مهم و جالب را تایپ میکنیم؛ زمان استفاده از کتابهای چاپی نیز گوشههای صفحات مهم را تا میکنیم یا جملات چشمگیر را رونویسی میکنیم, اما کلید اصلی اینجا است:
یادداشتها را در قالبی (فرمت) ذخیره کنید که قابل جستوجو باشند.
نیازی نیست تمام بار درک مطلب را تنها روی شانههای ذهن خود بیندازید. برای یادداشتبرداری دیجیتالی میتوانید از برنامههایی مثل onenote و Evernote استفاده کنید.
راههایی برای درک بهتر کتابهایی که میخوانیم
نکتهای که شاید منتظر شنیدنش باشید این است که لازم نیست حتما یادداشتهای خود را به صورت دیجیتال نگهداری کنید تا قابل جستجو و دسترسی سریع باشند. میتوانید به سادگی از یک سر رسید برای ذخیره یادداشتهایتان بهره ببرید و با خلاقیت خودتان صفحه مربوط به هر کتاب را علامتگذاری کنید.
نکته مهم و مشابه بین این روشها حفظ ایده اصلی است: ذخیره یادداشتهای قابل جستجو برای مرور دوباره و آسان ضروری است. یک ایده تنها زمانی به درد میخورد که وقتی نیازش دارید بتوانید به آن دسترسی داشته باشید.
4. نمودارهای درختی را پیوند بزنید
یکی از راههای درک بهتر کتابهایی که میخوانیم این است که نمودارهای درختی بکشیم و هر کدام را با نمودار کتابی مرتبط پیوند بزنیم. مفاهیم اساسی هر کتاب تنه نمودار درختی را تشکیل میدهند و جزئیات مهم، شاخهها را.
میتوانیم با رسم نمودارهای درختی خلاصهای از نکات مهم هر کتاب را داشته باشیم. نکته خلاقانه این روش این است که میتوان شاخههای مرتبط کتابی که قبلاً خواندهایم را با کتابی که در حال حاضر میخوانیم، پیوند بزنیم و مطالب نزدیک به یکدیگر را کنار هم بگذاریم. با این روش یادگیری آسانتر و درکمان از مطالب عمیقتر میشود.
مثالهایی از این روش که به درک بهتر کتابهایی که میخوانیم کمک میکند:
- هنگام مطالعه The Tell Tale Brain اثر یک عصبشناس به نام وی. اس. راما چاندران فهمیدم یکی از نکات کلیدی که او به آن اشاره میکند را قبلاً از محقق حیطه کار اجتماعی، برونه برون، یاد گرفتهام.
- در یادداشتهایم درباره هنر ظریف بیخیالی نوشتم که چگونه ایده «خودتان را بکشید» مارک منسن با مقاله پاول گراهام «هویت خود را کوچک نگه دارید» همپوشانی دارد.
- حین مطالعه کتاب Mastery متوجه شدم علاوه بر اینکه این کتاب درباره روند پیشرفت و توسعه است، مطالبی نیز درباره رابطه ژنتیک و عملکرد دارد که در نوع خود بسیار جالب است.
وصله کردن اطلاعات جدید به مفاهیمی که قبلا از آنها مطلع بودید، به یادآوری و درک بهتر کتابهایی که میخوانید کمک میکند. چارلی مانگر در جملهای مهم و طلایی میگوید:
«اگر این عادت را پیدا کنید که مطالب مورد مطالعهتان را به ساختارهای فکری نهادینه شده در ذهنتان ربط دهید، به تدریج و به صورت خودکار مقداری خرد جمع میکنید».
وقتی مطلبی را میخوانید و نکتهای از مطالعات قبلی به ذهنتان میرسد یا ایدهای در سرتان جرقه میزند بهراحتی از کنارش نگذرید و حتما آن را یادداشت کنید. نوشتن در مورد این نقاط مرتبط از مفیدترین راهها برای درک بهتر کتابهایی است که میخوانیم.
5. برای درک بهتر کتابها یک خلاصه کوتاه از آنها بنویسید
به محض اینکه کتابی را تمام میکنم یک چالش دارم که باید از آن بگذرم: سعی میکنم تمام متن کتاب را در سه جمله خلاصه کنم. این محدودیت (سه جمله) علاوه بر اینکه چالش را شبیه یک بازی میکند، مجبورم میکند که کلیدیترین نقاط و نکات کتاب را پیدا کنم.
راههایی برای درک بهتر کتابهایی که میخوانیم
برای اینکه در مورد آن سه جمله تصمیم بگیرم این سؤالها را از خودم میپرسم:
- ایده اصلی کتاب چه بود؟
- اگر میخواستم یکی از ایدههای کتاب را همین الان اجرا کنم، کدام ایده را انتخاب میکردم؟
- اگر میخواستم این کتاب را به یک دوست معرفی کنم چه میگفتم؟
در موارد بسیاری متوجه میشوم، تنها مطالعه خلاصه کتاب و یادداشتهایی که برداشتهام درست به اندازه مطالعه دوباره کل کتاب برایم فایده دارد و به درک بهتر کتابهایی که خواندهام کمک میکند.
اگر فکر میکنید نمیتوانید کتاب را آنقدر خلاصه کنید که تنها سه جمله از آن باقی بماند، شما را به استفاده از تکنیک فاینمن دعوت میکنم. این تکنیک نامش را از فیزیکدان برنده نوبل آقای ریچارد فاینمن گرفته و بسیار ساده است:
اسم کتاب را بالای یک صفحه خالی بنویسید و تصور کنید میخواهید در نامهای (حداکثر به اندازه همان صفحه) کتاب را به فردی که تا به حال اسم آن را هم نشنیده معرفی کنید. اگر میبیند از یک جا دیگر نمیتوانید ادامه دهید یا قسمتهایی از کتاب را درک نکردهاید، برگردید و یادداشتهایتان را مرور کنید. بعد آنقدر بنویسید که تسلط پیدا کنید و مطمئن شوید که توضیحاتتان کافی است.
هیچ کاری به اندازه نوشتن، سؤالها و تردیدهایم در مورد کتاب، من را هیجانزده نمیکند. بن کارلسون تحلیلگر اقتصادی هم میگوید:
«بهترین راهی که میتوانم بفهمم چقدر از یک کتاب یادگرفتهام این است که در مورد آن بنویسم.»
6. موضوع را محاصره کنید
من معمولاً به این جمله جالب توماس آکوئیناس فکر میکنم که میگوید: «مراقب کسی که فقط یک کتاب خوانده باش».
فرض کنید در یک موضوع تنها یک کتاب خواندهایم و آن را پایه و اساس همه باورهایمان درباره آن موضوع قرار دادهایم. خب، به نظرتان این باورها چقدر صحیحاند؟ دانش و اطلاعات ما در این حوزه چقدر دقیق و کامل است؟
راههایی برای درک بهتر کتابهایی که میخوانیم
مورگان هاسل میگوید: «تجربیات شما از زندگی شاید تنها یک میلیونم درصد (٪۰۰۰۰۰۰۱/۰) از اتفاقاتی باشد که در جهان رخ داده است، اما هشتاد درصد باورهای شما در مورد دنیا را تشکیل میدهد. همه ما به چیزهایی که تجربه کردهایم تعصب داریم.»
یکی از راه حلهای این مشکل و درک بهتر کتابهایی که میخوانیم، مطالعه کتابهای متعدد در مورد یک موضوع است. با این روش از زاویههای متفاوت با آن موضوع روبهرو میشویم و رویکرد افراد دیگر به آن موضوع را نیز میبینیم. این یکی از راههایی است که میتوان از مرز تجربیات شخصی خود فراتر رفت.
7. دوباره بخوانید
دوست دارم توصیههایم برای درک بهتر کتابهایی که میخوانیم را با جملهای که در قسمتهای آغازین مطلب گفتم تمام کنم. کتابهای عالی را دو بار بخوانید. کارل پاپر فیلسوف فایده این کار را بهخوبی توضیح داده است:
«چیزی که ارزش خواندن دارد را نهتنها میشود دو بار خواند، بلکه خوب است بارها و بارها مطالعه کرد. اگر کتابی ارزشمند باشد میتوان با هر بار مطالعه آن نکات جدیدی کشف کرد و مطالب جدیدی یاد گرفت؛ حتی اگر قبلا آن را بارها و بارها خوانده باشیم».
مرور کتابهای عالی یک فایده دیگر هم دارد. همانطور که مطالعه گذشته را تغییر میدهد، مطالعه یک کتاب برای بار دوم، سوم یا بیشتر هم باعث میشود برداشت متفاوتی از کتاب داشته باشیم؛ زیرا مشکلات و چالشهای ما نیز تغییر میکنند.
کتاب تغییر نمیکند، بلکه این ما هستیم که تغییر میکنیم و در موقعیتهای گوناگون قرار میگیریم. چارلز چو میگوید: «من همیشه در نهایت نزد آثار چند نویسنده محدود برمیگردم و مهم نیست که چند بار کتابشان را خواندهام. کتابها همیشه نکته جدیدی برای آموختن به من دارند».
حتی اگر دوباره خواندن مطلب جدیدی یاد ندهد…
حتی اگر یک کتاب را دوباره خواندیم و نکته جدیدی یاد نگرفتیم هیچ اشکالی ندارد. تمرین دوبارهخوانی در این شرایط هم ارزش خود را از دست نمیدهد؛ چون ایدههای بزرگ و عالی نیاز به مرور دارند تا یادآوری شوند. به همین دلیل دیوید کین میگوید:
« وقتی ما کتابی را تنها یک بار میخوانیم، چیزی از آن یاد نمیگیریم؛ حداقل نه آنقدر خوب که تغییری اساسی در زندگیمان ایجاد کند. شاید در همان لحظه به ما انگیزه بدهند، اما به مرور زمان زیر عادتهای چند ده ساله و شرایط مختلف زندگی دفن میشوند».
نسیم طالب همه مطالبی را که زیر آخرین تیتر گفتیم به این شکل خلاصه میکند: «یک کتاب خوب، بعد از دو بار خوانده شدن بهتر میشود و بعد از سومین بار عالی. هر کتابی که ارزش دوباره خوانده شدن را نداشته باشد، کلا ارزش خواندن ندارد».
نتیجهگیری
پس برای درک بهتر کتابهایی که میخوانیم دستور عمل ساخت یک داروی گیاهی وجود ندارد که درک ما را بالاتر ببرد. درک هر چه بهتر کتابها نیازمند سنجش شرایط زندگی، یادداشتبرداری و مرور یادداشتها، زیاد مطالعه کردن و مطالعه چند باره یک کتاب است.
حالا که این هفت نکته طلایی را میدانید، احتمالاً با دید متفاوتی به کتابهایتان نگاه میکنید و اگر حین مطالعه آنها این روشها را به کار ببندید همه چیز متفاوتتر هم خواهد شد. امیدواریم این نکات برای شما مفید باشند و کمک کنند تا در نهایت جامعهای داناتر، آگاهتر و دقیقتر داشته باشیم.
منبع: