نظریۀ تصویری معنا:
ویتگنشتاین متقدم در این بخش از رساله مدعی میشود که گزارهای مانند «راستگویی خوب است» مُهمل و بیمعنا است. او ابتدا بین معنا (sence) و مدلول (meaning) فرق میگذارد و میگوید که فقط گزارهها معنا دارند و واژگان در بستر گزاره معنا مییابند. وقتی میگوییم «کتاب روی میز است»، کتاب و میز مدلول دارند اما «روی» مدلولی ندارد. مجموع واژگان «کتاب روی میز است» یک گزاره است و معنا دارد. در این مبنا رابطهای میان «معنا» و «عالم خارج» وجود ندارد و معنا مندرج در خود گزاره است و تنها مدلول است که در ارتباط با عالم خارج است. در بخش دیگر ویتگنشتاین متقدم «وضعیت امور ممکن» و «وضعیت امور موجود» را از یکدیگر تفکیک میکند و رابطهای که در هیچ یک از این دو وضعیت نگنجد را ناظر به جزیی از این عالم نمیداند. لذا «راستگویی خوب است» ناظر به هیچ وضعیت امور ممکنی نیست زیرا «خوبی» مدلولی در عالم خارج ندارد پس رابطۀ بین «راستگویی» و «خوبی» ناظر به هیچ امر ممکنی نیست. لازمۀ این سخن، بیمعنا بودن گزارۀ «راستگویی خوب است» از نظر ویتگنشتاینِ متقدم است. گزارههای منطقی در رسالۀ ویتگنشتاین چون پیشینی و ضروریاند بیمعنا هستند. این گزارهها ناظر به هیچ وضعیت امور ممکنی نیستند لذا از نظر او گزارههای معنادار همواره فاقد ضرورتند زیرا ناظر به امور امکانی هستند.
طرح چند پرسش:
آیا واژگانی مانند حروف و معانی حرفیه واقعاً بیمدلول هستند؟ آیا میشود به راحتی زیر بار مهمل بودن واژگانی رفت که مفاهیمی غیر فیزیکی مانند مالکیت، زیبایی و شجاعت و … را میرسانند؟ اگر چنین باشد چگونه میتوانیم تحلیل جامعی از بسیاری از موضوعات فلسفی داشته باشیم؟ آیا باید بر اساس ویتگنشتاین متأخر در این موارد نوعی از سکوت را اختیار کرد؟ با این تفسیر آیا خودِ واژۀ «مهمل» (non-sense) مدلول مشخصی در عالم خارج و در وضعیت امور ممکن یا موجود دارد؟ آیا اهمال شامل موارد مشکوک نیز میشود؟ مبنای تعیین مصداق مشکوک، درک نوعی است یا شخصی؟ البته خود آقای دباغ در پایان این فصل به خودمتناقضبودن ایدۀ «مهمل بودن» گزارههای کلی و فلسفی ویتگنشتاین اشاره میکند.
ادامه خواهد داشت…
نویسنده محترم: جناب آقای سید علی مرعشی
راه ارتباطی با نویسنده: a.marashi110@gmail.com