مایکل سندل برای یافتن پاسخ به بررسی 3 دیدگاه اختیارگرایی (آزادیخواهی)، فایدهگرایی (بیشینهسازی) و فضیلتگرایی میپردازد.
او در هر بررسی میکوشد اشکالات اخلاقی و یا نقیض ادعاهای هر مکتب را بر اساس اصول پذیرفتهشدۀ آن مکتب یادآور شود تا جامع و مانع بودن نظریههای آنها را خدشهدار کند و در نهایت به نوعی به فضیلتگرایی متمایل میشود.
سالهاست که بحث میزان اختیارات حکومتها در مدیریت میزان ثروتاندوزی مردم هر از چندگاهی مطرح میشود و موافقان و مخالفان، استدلالها و شواهد تاریخی و روزمرۀ زندگی را مطرح میکنند و این قضیه تا چند هفته ادامه مییابد تا اینکه دوباره از تب و تاب بیافتد. پرداختن به این بحث از حوصلۀ این متن خارج است اما برای نزدیک شدن به فضای این کتاب، میتوان کمی استثنا قائل شد.
طرفداران بازار آزاد با همراه کردن حقوقدانان اختیارگرا میتوانند به دلایل فراوانی مانند «دسترنج فرد، مال است» و «دخالت زیاد دولت، بازار را خراب و کیک توسعۀ اقتصاد را کوچک و انگیزۀ صاحب کار را کم میکند»، استناد کنند و سیاستهای مالیاتی، یارانهای، رفع فقر و تنظیم بازار را محکوم کنند.
با وجود جذابیت ادلۀ ارائهشده، باید پذیرفت که حتی اگر ملتی بخواهد به سوی چنین ایدهای حرکت کند، باید واقعبین باشد و با صرف مطالعۀ آثار هایک، نازیک و دیگران به دنبال تعمیم کورکورانۀ نظرات آنها در نظام درهمتنیدۀ اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی کشور متبوع خود نباشد. در جامعهای که سالها سیاستهای ناعادلانه موجب رشد نامتقارن کلان شهرها از حیث دسترسی به امکانات شده است، در کشوری که شایستهسالاری، آرمانی همیشه پر سر و صدا اما کمطرفدار است، در فرهنگی که در بخشی از آن باستیهیلز مجوز ساخت میگیرد و در بخشی دیگر زاغهآباد و حلبی آباد یافت میشود، در جامعهای که دسترسی به عدالت برای غیر صاحبان قدرت، ارتباط و ثروت دشوارتر است و گرگهای بازار سالهاست با تکیه بر روابط ناسالم بر بنگاههای تولیدی چنبره زدهاند و ثروت، توزیع اولیۀ نادرستی داشته و رقابتی نابرابر شکل گرفته است، سخنگفتن از آرمانبازاری مانند بازار آزاد، بازار شفاف و بازار رقابتی کودکانه به نظر میرسد.
این جملات پیش از مطالعۀ بخش نظریۀ اختیارگرایی و انتقادات آن نگاشته شد. پس از مطالعۀ این بخش دریافتم که سندل نیز انتقادات مشابهی را با مفهوم فرصت برتری -Head start- و کافینبودن بازار آزاد در جایی که فرصتها به صورت عادلانه توزیع نشده است، سخن میگوید و برای آن چارهای مطرح میکند. او یکی از شیوههای رفع این بیانصافی را اصلاح محرومیتهای موجود اجتماعی و اقتصادی میداند و این یعنی دخالت دولت! زیبا نیست؟ در جایی که بسیاری از مدافعین بازار آزاد صرفاً از دخالتهای دولتها آزار دیدهاند و به جای دفاع از دخالت هوشمندانه و تامین فرصتهای تحصیلی، بهداشتی، فرهنگی و اقتصادی برابر، از حذف دخالتهای دولت سخن میرانند تا در جایی که چوپان از ده رفته است، گرگان در کوچهها جولان دهند. ارائۀ نشانی غلط و سواری بر امواج تیترهای زرد و روغنی رسانههای از زیر بته درآمده و نبود نظارت و سامانی بر این اوضاع، خود معضل دیگری است که فرصت هر نوع اصلاح پایدار و نظاممندی را از بین میبرد.
در ادامه اتفاق عجیبی رخ میدهد و سندل با بیان انتقادی نسبت به اختیارگرایان میکوشد راه را برای طرح ایدۀ مساواتگرایان باز کند. مسأله این است که آیا با وجود برابری فرصتهای بنیادین اولیه اگر اقتصادِ مبتنی بر بازار آزاد مستقر شود، آیا عدالت محقق میشود؟ پاسخ لزوماً مثبت نیست زیرا در این وضعیت نیز استعداد مردم در بهدستآوردن امتیازات متفاوت است و «سهمهای توزیعی بر اساس قرعهکشی طبیعی -بخوانید ژن خوب!- تعیین میشود و این از نظر اخلاقی تصادفی است. دلیلی ندارد که توزیع درآمد و ثروت بر اساس توزیع داراییهای طبیعی انجام شود.»
پس صرف «تفاوت استعداد» و -اجازه دهید اضافه کنم- «تفاوت شرایط زمانی و مکانی» و «میزان تلاش» افراد برای منتقدین این رویکرد قانعکننده نیست! از این رو به سراغ رویکرد مساواتگرایی بر مبنای اصل تفاوت رالز میرود. خلاصۀ داستان این است که افراد کمتر برخوردار باید به نوعی از نتیجۀ کار فرد توانگر -چه از نظر ژنتیک و چه استعداد- برخوردار شوند، به این معنا که خمس و مالیات کارشان این تفاوت استعداد را تا حدی پوشش دهد تا فاصلۀ طبقاتی از این بیشتر نشده و نظام اجتماعی مختل نگردد!
طبیعتاً اعتراضات و انتقاداتی نیز به این رویکرد وارد است که راه را برای انتخاب پیشنهاد فضیلتگرایی باز میکند.
نویسندۀ محترم: جناب آقای سید علی مرعشی
راه ارتباطی با نویسنده: mailto:a.marashi110@gmail.com