کد داوینچی، شیاطین و فرشتگان، نماد گمشده، دژ دیجیتالی، نقطه فریب، دوزخ و در نهایت خاستگاه. کتابهایی که به سختی میتوانید زمین بگذارید. کافیست یک فصل از هر کدام از این شاهکارهای درام تریلر را شروع کنید. کتابها همیشه با یک اتفاق عجیب، ترسناک و بینهایت هیجانانگیز شروع میشود. هر کتابی از او خوانده باشید میدانید از چه سخن میگوییم. دن براون استاد استفاده از اطلاعات، فکتها و ماجراهای تاریخی و هنریست برای ساختن یک داستان نمادگرایانه، تخیلی و هیجانانگیز. داستانهای او اغلب در یک بازه یک یا دو شبانه روزه اتفاق میافتند و اغلب در جریان یک تعقیب و گریز بسیار نفس گیر روایت میشوند. براون معمولاً فصلهای کتاب خود را به چند مسیر داستانی تقسیم میکند و هر فصل را با کلیف هنگر خیلی عجیب به پایان میبرد و خواننده عملاً چارهای جز رفتن به فصل بعد ندارد. اما فصل بعد یک مسیر و خط داستانی دیگر را روایت میکند و ماجرای هیجانی دیگری تعریف میکند و در نهایت در فصول پایانی این خطوط داستانی به هم نزدیک میشوند و داستان عموماً با یک پایان غیرمنتظره و بسیار هیجانانگیز ولی اغلب خوش، به پایان میرسد.
دن براون مشهور است به نمادگرایی مفصل در جریان داستان گوییاش. هنگام مطالعه کتاب و همسفر شدن با شخصیتها در شهرها و بناهای تاریخی و ملاقات با آثار هنری فراوان، چارهای ندارید جز اینکه کنار گوشی یا یارانه خود باشید و مدام جستجو کنید و اصل اثر یا بنا را ببینید.
براون در سال 2000، اولین رمان پرفروش خود به نام شیاطین و فرشتگان (Angels and demons) را منتشر نمود که داستان یک پروفسور نمادشناسی در هاروارد بود که درگیر یک ماجرای هیجانی در قلب مسیحیت کاتولیک یعنی کلیسای سنت پیتر در واتیکان میشود پای گروه مخفی ایلومیناتی به میان میآید. پروفسور رابرت لانگدن با این کتاب متولد و عضو خیلی مهمی از کتابهای براون شد. اما عمدهی شهرت این پروفسور خوش پوش و میانسال با کت فراک معروفش، مرهون رمان کد داوینچی در 2003 (The davinci code) بود. کتابی که تاریخ مسیحیت را نشانه رفته بود و به تبار عیسی مسیح و خون مقدس و گروه مخفی دیر صهیون پرداخته بود و به واسطهی واکنش کلیسای کاتولیک، مورد توجه فراوان قرار گرفت و براون را به شهرت رساند.
پروفسور لانگدون پس از آن در سه کتاب دیگر براون، شخصیت محوری داشت. نماد گمشده (2009The lost symbole ) که درامی هیجانی ست و با محوریت فراماسونری و در خاک امریکا روایت میشود، دوزخ (2013Inferno ) که داستانی برپابه فصل دوزخ کتاب کمدی الهی دانته است و در ایتالیا و ترکیه روایت میشود و در نهایت کتاب خاستگاه یا منشأء (2017 Origin) که در ادامه در مورد آن گفتگو خواهیم نمود.
ادامهی این مقاله بخشهایی از داستان کتاب خاستگاه را فاش میکند پس در صورتی که به این موضوع حساس هستید، احتیاط کنید.
خاستگاه در مورد جوانی به نام ادموند کرش است که خیلی پیشتر شاگرد نخبه و نابغهی و دوست سالهای دور پروفسور لانگدن بود و اکنون یک شخصیت پیشرو در عرصهی کامپیوتر است. کرش رویدادی ترتیب داده در یکی از شاهکارهای هنری مهندسی دوران مدرن، موزهی هنرهای معاصر گوگنهایم بیلبائو با هدف ارائهی جدید پیشرفتها و کشفیاتش در زمینهی سؤالی خیلی قدیمی و خیلی بزرگ که “از کجا میآییم؟ “. البته از اواسط داستان متوجه میشود قرار بوده است کرش به سؤال دیگری نیز پاسخ بدهد. “به کجا میرویم؟ “.
لانگدن نیز به این رویداد دعوت شده و از ابتدا یک هدست به او داده میشود که تا پیش از شروع برنامه، با کمک راهنمای صوتی از موزه دیدن کند. به زودی مشخص میشود صدای این راهنمای صوتی در واقع هوش مصنوعی بسیار پیشرفت داده شده توسط خود کرش است.
نحوهی توضیح و ارائهی خلاقانه براون برای پاسخ به سؤال اول اینجا خیلی جالب است. ادموند کرش در واقع یک ابرکامپیوتر و نرمافزاری را توسعه داده که میتواند با دریافت وضعیت و شرایط اولیه خلقت، یعنی پروتئینها و بیومولکولهایی که پیش شروع حیات در زمین وجود داشتهاند و شرایط دمایی و فشاری آن زمان زمین، محاسباتی را انجام دهد و به صورت مستمر در زمان جلو بیاید و همینطور برهمکنش و روابط میان موجوداتی که پی در پی به وجود میآیند را شبیهسازی و مدل کند. در واقع یک سازوکار مدلسازی بسیار پیشرفته را ارائه میدهد که نشان میدهد به طور طبیعی و بدون حضور یک نیروی ماورایی قادر مطلق، همان مواد اولیه در نهایت به بوجود آمدن انسانها میانجامد. اما کرش همینجا نوید میدهد که کشف اصلی و نکته خارق العاده ارائهاش از اینجا به بعد خواهد بود که ناگهان توسط یکی از حاضرین به ضرب گلوله کشته میشود.
جلسه به هم میریزد و لانگدن با کمک هوش مصنوعی هدستش در ادامهی داستان و در تعقیب و گریزها و جابجاییهایی در تلاش است مابقی کشف ادموند کرش را برای جهانیان فاش کند.
در این میان چند نفر از سران مذهبی سه دین مقدس اسلام، مسیحیت و یهودیت، که در تلاش بودند جلوی کرش را بگیرند، حالا هم پایشان به داستان باز میشود و ماجراهایی را از سر میگذرانند ولی قاتل کرش را کسی استخدام کرده که فکرش را هم نمیکردید…
در اینجا بنا نداریم داستان را شرح دهیم. خاستگاه داستانی ست پر از جزئیات و هیجان که نمیتوان و نباید آن را در چند خط تعریف کرد اما نکتهای مغفول مانده که از اساس این متن با هدف بیان آن نوشته شده بود. خواننده در جریان مطالعه کتاب بر این باور است که کرش با سازوکار مدلسازی شاهکارش، قصد دارد نشان دهند جهان بدون حضور خالقی قادر و عالم، خلق شده. حتی معلوم میشود کرش پیش از ارائهی مطالبش در موزه گوگنهایم، در جلسهای با سه نفر از سران مذهبی که بالاتر ذکرشان رفت، یافتههایش را در میان گذاشته تا این بیم را در دل آنان بیندازد که خالقی برای گیتی نیست. اما خود براون و پایان داستانش نشان میدهد که اوضاع به همین سادگی نیست. سؤال از کجا میآییم، سؤال کوچکی نیست که بتوان آن را با یک مدلسازی هرچند پیشرفته پاسخ داد و جوابی یک خطی به آن داد. در واقع سؤالات بیشتری در ادامه قطار میشوند. سؤالاتی مثل اینکه از اساس مولکولها و مواد اولیه حیات از کجا آمدهاند. تفاوتهای اساسی انسان با نخستیها که خویشان تکاملی انسان شناخته میشوند از کجاست و از همه مهمتر مسألهی روح، خودآگاهی و فردیت با این روشهای پاسخی نمیگیرد.
آنچه این رمان را از دیگر رمانهای این ژانر متمایز میکند، نظم ذهنی لانگدن، قهرمان و شخصیت اصلی رمان، یا به طور واضحتر، خود نویسنده یعنی دن براون است. براون، لانگدن را در مقام استادی دانشگاه قرار داده است و لذا هر نکته و حکمتی که از دهان او خارج شود منطقی و دل نشین است، به عبارتی این استاد تحصیل کرده دانشگاه عاقلانه حرف میزند، درست فکر میکند و چیزهای کشف نشدهای پیدا میکند که از چشم مردم عادی و متوسط مغفول مانده است. در جایی میگوید: عظمت هر انسان به اندازه مسئولیتی است که میپذیرد. و این کلام حکیمانه به دل خوانندهی نکته سنج، به خوبی مینشیند، یا در جای دیگر مخاطب خود را به دوری از عصبیت و تعصب کورکورانه دعوت میکند و میگوید که حقیقت متعلق به همه است و هیچکس حقیقت مطلق نیست. چه بسیار کسانی که میپنداری غلط اندر غلطاند اما وقتی جایگاه خود را با ایشان عوض میکنی به درستیشان واقف میشوی.
نکات دربارهی شاهکاری تاریخی، درام، هیجانی، علمی و جنایی دن براون تمامی ندارند، اما سخن را با این توصیهی کوچک به پایان میبریم که سعی کنید از خواندن رمانهای خوب و همسفر شدن با شخصیتهایشان و بودن در دنیایشان لذت ببرید، مطلب و مسألهی مهمی مثل وجود خالق یا خاستگاه انسان مطلبی نیست که در رمان و حین داستان درباره درستی یا غلطی آن بحث کنید. از داستان لذت ببرید که داستانی بس لذت بردنی ست.